قرآن، به ما عشق، مقصد و جهت عطا می کند و هنر، ساعت، ابزار و نیرو. حال ببینیم نگره قرآن که جاده هنر را ترسیم می کند چیست؟ وچهتکنیکهاییرامعرفیمینمایدتا مرکب هنرمند شود.
1. هنر در نگاه قرآن تابع یک قواعد و قوانین عینی (ابژکتیو) در ظهور به نحو عام و مشترک است و خارج از رویه هنر به مفهوم ذهنی و اعتباری می باشد. چگونه اسمای حسنای خداوندی ظهور پیدا می کند در حالیکه او می تواند خلیفه خدا شود و صفات خداوند در او بروز کند.
قرآن می فرماید: «علّم آدم الأسماء کلّها» و یا «نفختُ فیه من روحی» یعنی انسان می تواند قوّه ی آفرینش و مظهر آن یعنی هنر و خلاّقیّت را بکار بندد و اساساً هنرمند به اعتبار نفخه الهی هنرمند است، که لازمه آن عینیت بخشیدن است و به تعبیر عرفانی: هنر، همان حب ظهور و اظهار می باشد و هر چیزی که به درجه ی تجرّد برسد خلاّقیّت و آفرینش دارد. هنر؛ کوشش بشری است برای تصویر تأثیرات ناشی از حقایق هستی که در حس ایجاد می شود، تأثیری زیبا و زنده و مؤثر(1) در آیه 24 سوره مبارکه ی حشر نیز دو اسمی که به آن اشاره میشود مرتبط با هنر است: خالق و مصور، مقصود آنکه هنر را تابع قوانین ظهور می دانیم: مگر نه این است که ظاهر و مظهری که ظهور نموده است در عین ظهور، پنهان می باشد. «هو الاوّل و لآخر و الظّاهر و الباطن» دانستن اینکه خود ظهور که از مقوّمات آفرینش هنری است، تابع چه روشی باشد، ضروری است. مثل حق که ظاهر و در عین حال منزّه از ظهور می باشد، اگر چه در اثر خودش ظهور دارد و به تعبیر ابن عربی، «هو لا هو»، یعنی هم در آثار خود هست و هم نیست.(3) با این توضیح مشخص شد مقصود از سنتی بودن هنر قرآنی نه آنکه در قالب عادات و رسوم متعارف قرآن قرار نمی گیرد بلکه به نحوی تابعیت از قوانین الهی است.
«فلن تجد لسنّه الله تبدیلاً و لن تجد لسنّه الله تحویلاً» این تبدیل ناپذیری هنر هر چند متضمن نوآوری است ولیکن این نوآوری از همان قوانین ازلی و ابدی است نه تخطی از آنها. البته در چارچوب ظهور، تجلّی بدون تکراری نهفته است «کلّ یومٍ هو فی شأن» که خداوند (جل جلاله) در هر لحظه ای ظهور و تجلی دارد به خلاف بعضی از نوآوری های جدید که نتیجه اش زیر پا گذاردن همه قوانین هنر می باشد.
2- هنری که از متن وحی خارج می شود عاطفی صرف نیست و از این رو مورد تعقّل و مشهود واقع می شود یعنی مفهوم هنر این نیست که به هروسیله ای بخواهد تحت تأثیر بگذارد و با «سانتی مانتالیزم» فرق دارد، هنر قرآنی پارا فراتر از احیای ارزش های انسانی می گذارد و در عالیترین شکل و نمود خود تجّلی می کند و به تعبیر غربیان نوعی تئوفانیست است.
هنر از نگاه قرآن از مخابره انسان به انسان در حیطه عاطفی، پا را فراتر می گذارد و گذشتن از مرزی است که «تولستوی» آن را ترسیم می نماید: «وقتی انسان، آگاهانه و به معیّت علائم خارجی، احساساتی که خود تجربه کرده است به صورتی زیبا به دیگران انتقال دهد به طوری که این احساسات به ایشان سرایت کند و آنان را از همان مراحل حس و عاطفی که او گذشته است، عبور دهد، عملش هنر و خود هنرمند نامیده می شود.»(4)
3- عینی بودن هنر قرآنی بدین معنی، وصول به حقیقت، زیبایی و نیز مظهر خلاقیت و حقیقت مطلوبست. شعار شعور این هنر اتّصال و توصیه به حق است. «و العصر انّ الانسان لفی خسر الاّ الّذین آمنوا و عملو الصّالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصّبر»
4- هنر قرآنی، هنر طولی است و انسان نیز که راست قامت آفریده شده است، بدون سر نمی باشد: «افمن یمشی مکبّاً علی وجه أهدی ام من یمشی علی سوآء السّبیل» آیا کسی که چهار دست و پا راه می رود به هدایت نزدیک تر است یا کسی که به راه راست می رود. طبق تعبیر قرآن «مکبّاً علی وجهه اهدی» یعنی واژگون نیست، و باید راست قامتی در تمام مظاهر وجود انسان جلوه گر باشد. یعنی هنر انسان نیز مثل دین، یک سیر عمودی به طرف خداست. در حقیقت، «هنر نردبانی است که به نام حقیقت منتهی می شود به شرط آنکه به دیوار قرآن تکیه کند» یعنی می توان گفت: «هنر پلکان اضطراری در آسمان خراش روح است»(5) البته نباید از فراگیری حس اجتماعی هنر قرآنی غافل بود، حتی برخی از نویسندگان نیز به این صعود اجتماعی بواسطه دیانت اشاره دارند: «هیچ هنرمندی نمی تواند از جان و دل به کار بپردازد، مگر آنکه احساس کند جماعتی از مردم مخاطب او هستند، هر هنرمندی که بخواهد به مرتبه عالی برسد باید به حس اجتماعی مردم، توسّل جوید و تاکنون بالاترین شکل «حس اجتماعی» همان دیانت بوده است. کسانیکه رابطه ضروری میان هنر و دیانت را منکرند باید حس اجتماعی دیگری، معادل دیانت، پیدا کنند که برای هنر، یک مداومت تاریخی غیر دینی را تضمین کند ...»(6)
5- هنر قرآنی مبتنی بر سمبولیزم، و رمز و تمثیل است. یک سمبل، آینه شفافی است که حقایق عالم ملکوت را جلوه گر می کند. قرآن، خود مبتنی بر سمبلیزم یعنی مثالی است که یک قاعده و اصل وجودی را برایمان تبیین می کند «تلک الامثال نضربها للنّاس و ما یعقلها الا العالمون» «ما این مثال ها را می زنیم ولی جز عالمان، آنرا درک و تعقل نمی کنند.» یعنی از معنی ظاهری به معنی حقیقی می رسد. حقایق اسماء و صفات در همه ی مراتب هستی و در عالم روح، نفس، مثال، حس و شهادت تجلّی کرده است، بنابر این بین آنچه در عالم حس و مثال دیده می شود، تناظر و توافقی با عوالم مختلف است. تمثیل هایی که قرآن در قالب حس متمثّل بیان می دارد، به عنوان مظاهری که نمود واقعیت است بیان می شود. به تعبیر قرآن «و لله المثل الاعلی»، این حقایق متمثل (representerrepresented) دخالت واقعیت ماوراء خلقت است. بنابراین، یک نماد به اعتبار اینکه نمودار یک حقیقت متعالی است، هرگز زشت نیست و واقع یک رمز، یک حقیقت برتر و مثل اعلی و شهود محض است نه یک نماد وصفی و قرار دادی. شاید در حقیقت، هنرها، رمز یک زیبایی آرمانی باشند و به تعبیر «رینولدز» که می گوید: «همه ی هنرها کمال خود را از یک زیبایی می گیرند، که از آنچه در طبیعت منفرد یافت می شود، بالاتر است»(7)
6- در هر هنر قرآنی، اصل توحید حکم فرماست و هنرمند؛ دید انّالله و انا الیه راجعونی دارد و مسأله ی وحدت در کثرت و تجلّی وحدت را تبیین می کند. او جنبه اولویت را در آخریت «هو الاوّل و الآخر» و حیثیت بطون را در ظهور «و الظّاهر و الباطن» به نمایش می گذارد، همانطور که قبله نمادی از انصراف از کثرت و توجّه و روی آوردن به وحدت است. «قد نری تقلُّب وجهک فی السّماء ... فولّ وجهک شطر المسجد الحرام و حیث ما کنتم فولّوا وجوهکم شطره»
7- در هنر قرآنی الهام حقّانی و اشراقی وجود دارد. یعنی نقش نفس، دریافت الهام از مراتب بالاتر و اثر هنری می باشد به خلاف هنر غیر الهی که نفس هنرمند، دارای استقلال به نحوی می باشد که گاه متأثر از الهام فجور می گردد. «فألهمها فجورها و تقویها» به عبارت دیگر، سخن در چگونگی دخالت نفس در اثر نیست، بلکه در این مطلب است که اثر هنری محکی عنه چیست؟ اگر چه هر دو حال، حاکی از نفس است به تفاوت وضوح و مقام و ساحت.
8- تفاوت هنر دنیوی «Profameprofame» و هنر الهی، در حیطه توانایی و ترکیب را نگاه کنید: در جایی می فرماید: «لقد خلقناکم ثمّ صوّرناکم»(8) و می فرماید: «صورکم فأحسن صورکم»(9) صورتی که برتر از آن ممکن نیست و می فرماید: «تبارک الله أحسن الخالقین» به «صورت آفرین» و بر این «صورت» آفرین! بعد، به واسطه ی همین خلق و صورت الهی، انسان را مسجود ملائکه می داند و می فرماید: «ثم قلنا للملائکة اسجدوا للآدم»(10) نکته دیگر در حیطه توانایی و قدرت ترکیب است که آنچه متعلّق مشیت آفرینش است، در ماده ی وجود ترکیب می فرماید: «فی ایّ صورة ما شاء رکّبک»(11)
9- هنر قرآنی در نهایت استحکام و متانت و کمال است. «صنع الله الّذی اتقن کل شی»(12) صنع الهی در نهایت اتقان آفریده شده است و به انسان به عنوان حامل امانت الهی پیام می دهد. که باید واجد خلاقیت، ابداع و صنع همراه با اتقان گردد. البته ابداع، یعنی از هیچ آفریدن، فقط مخصوص حضرت حق، جل جلاله و تقدّس اسمائه، می باشد.
«بدیع السموات و الارض»(13) یا می فرماید: «انما قولنا اذا اردناه ان نقول له کُن فیکون»(14) امّا انسان معانی را در قوه ی تخیّل خود ابداع می نماید و برای عینیت خارج، حتماً باید از ابزار و وسایلی استفاده برد.(15)
10- وجود عناصر تشکیل دهنده زیبایی: دقت، هماهنگی و توازن در هنر قرآنی است؛ دقت آغازه این عناصر است، چرا که دقّت؛ نقطه ی شروع هر هنر است و دقّت چیزی جز انتقال از «ابهام» به «تشخیص» نیست. «ما تری فی خلق الرّحمن من تفاوت فارجع البصر هل تری من فطور ثمّ ارجع البصر کرّتین ینقلب الیک البصر خاسئاً و هو حسیر»(16) «دوباره، دیده برگردان، آیا خلل و عیبی می بینی، پس بازهم مجدداً چشم برگردان و ببین: در این صورت است که چشمانت [باز هم مجدداً]، بسته و خسته، به تو باز می گردد ...»
مرحوم علامه طباطبایی(ره) از این ناتوانایی و خستگی چشم در درک عظمت آسمان ها و سیر نشدن جان از تماشای تدبیر نتیجه می گیرند: در دو آیه، اشاره است به اینکه نظام جاری در عالم هستی، نظام واحدی است که اجزای آن به هم پیوسته ومرتبط وکوچکترین نقص وخلاف حکمت و تدبیر در آن نیست.(17) جدای از نوع نگاه، پیرامون مطلق نگاه نیز در قرآن ویژگی هایی می یابید، به طور مثال نگاه کنید به رنگ ها در قرآن: رنگ زرد و روشن که به تدبیر قرآن، سرور آور است(18) یا لباس سبز بهشتیان(19) و چهره سیاه دوزخیان(20)
11- نوع بیان و دیدگاه آیه شناس هنر قرآنی و دینی است، هنر، بیان عقیده ای است که مخاطب خاص خود را دارد و به قول اقبال لاهوری:
رمزعـشـق تو، به اربـاب هـوس نـتــوان گـفــت
سخن از تاب و تـب شـعـله، به خـس نتوان گفت
تــو مـرا ذوق بــیــان دادی و گــفــتـی که بگوی
هست در سینه ی من آنچه به کس نتوان گفت(21)
در سوره مبارکه الرّحمان می فرماید: «خلق الانسان علّمه البیان» در نگره قرآنی، بیان و «نمود بیرونی» هنر باید منطبق بر «بود درونی» باشد و فاصله ای بین «باور قبلی» و ارائه هنری یا بینش و نمایش نیست، نه آنکه دچار نفاق هنری و به تعبیر قرآن «یقولون بالسنتهم ما لیس فی قلوبهم»(22) شوند و این خلوص، در تمام مراحل ارائه اثر هنری، چه انفاق نفس و فعالیت اندیشه یا عرضه خارجی رسوخ می یابد. توانمندی هنر دینی آن است که؛ پیشتر عظمت را در «نگاه هنرمند» تولید می کند تا «اثر هنری».
12- قرین بودن تلاش با رسالت هنر قرآنی «یا ایها الانسان انک کادح الی ربک کدحاً فملاقیه» ای انسان، تو سعی کننده ای به سوی خدای خود هستی، تا خدا را ملاقات کنی. درواقع هنرپیشرو، باید براساس «بایدها» باشد نه «هست ها»(23) کلام را با سخن استاد محمد تقی جعفری در این رابطه به انجام می رسانیم: «هنر پیرو، عبارتست از توجیه شدن نبوغ و فعالیت های عقلانی و احساساتی هنرمندان به سوی خواسته ها و تمایلات دریافت شده ی مردم. هنرمند پیرو دنباله رو تفکرات و آرمان های مردم جامعه است. هنر پیشرو، تصفیه واقعیات جاری و استخراج حقایق ناب از میان آنها و قرار دادن آن در مجرای «حیات معقول» با شکل جالب و گیرنده است. در اینگونه هنرها «آنچه هست» را به سود «آنچه باید باشد» تعدیل می نماید. ما این هنر را جلوه گاه تعهد و بوجود آورنده ی آن را هنرمند متعّهد می نامیم»(24)
3593 بازدید
شناخت شناسی هنر در نگرش قرآنی
سید میرحسین علامه